محرم ماه الفت با جنون است
چراغ کوچه هايش بوي خون است
محرم حرمت خون است و خنجر
تلاطم مي کند حنجربه حنجر
دل من فدای دو دست اباالفضل
به قربان چشمان مست اباالفضل
ربود از همه ساقیان گوی سبقت
به چوگان دل ناز شست اباالفضل
غم ِ زهرا مرا سوز درون داد
دم ِ حيدر به من شور جنون داد
حسين آمد به زخم دل نمک ريخت
مرا با شور عاشورا در آميخت
مرا سودای زینب در به در کرد
نصیبم جرعه ای خون جگر کرد
ز فرط تشنگي بي تاب گشتم
عطش ديدم ز خجلت آب گشتم
چه ها گويم ز مَشک تيرخورده
ز دست ساقي شمشير خورده
به خاک افتاد مشک از دست ساقي
دو عالم پر شد از بوي اقاقي
مشامم پر شد از داغ شهیدان
که می گردم بیابان در بیابان